قصّه ی من و غم ِ تو قصّه ی گل و تگرگه
ترس ِ بی تو زنده بودن ، ترس ِ لحظه های مرگه
ای برای با تو بودن ، باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته ذهن ِ خواب آلوده ی من
همیشه میون ِ قاب ِخالیه درهای بسته
طرح ِ اندام قشنگت پاک و رویایی نشسته
کاش می شد چشام ببینن طرح ِ اندام ِ توداره زنده می شه جون
می گیره ، پا توی اتاق می ذاره
کاش می شد صدای پاهات بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده سر آفتاب گردونامون
کاش می شد دوباره باغچه پُُُر ِ گلهای تو باشه
غنچه ی سفیده مریم با نوازش تو باشه
کاش می شد امّا نمی شه ، نمی شه بیای دوباره
نمی شه دستات تو گلدون گلای مریم بذاره
کاش می شد امّا نمی شه این مَََرام ِ روزگاره
رفتنت همیشگی بود ، دیگه برگشتن نداره
چه دردیست در میان ِ جمع بودن ، ولی در گوشه ای تنها نشستن برای دیگران چون کوه بودن ، ولی در چشم ِ خود آرام شکستن برای هر لبی شعری سرودن ، ولی لب های خود همواره بستن چه دردیست در میان ِ جمع بودن ، ولی در گوشه ای تنها نشستن به رسم ِ دوستی دستی فشردن ، ولی با هر سخن قلبی شکستن به نزد ِِِ عاشقان چون سنگ ِ خاموش ، ولی در بََََََََطم ِِِِِِِِ خود غوغا به غربت دوستان بر خاک سپردن ، ولی بر دل اُمید ِِِِِ خانه بستن به من هر دم نوای دل زَََََنََد بانگ ، چه خوش باشد از این غََََََََمخانه رفتی و بی تو دلم پر ِ درده ، پاییز ِ قلبم ساکت و سرده دل که می گفتم محرمه با من ، کاش که می دیدی بی تو چه کرده ای که به شبهام صبح ِِِِِ سپیدی بی تو کویری بی شامم من ای که به رنجام رنگ ِ اُُمیدی بی تو اسیری در دامم من با تو به هر غم سنگ ِ صبورم ، بی تو شکسته تاج ِ غرورم با تو یه چشمه ، چشمه ی روشن ، بی تو یه جادََََََََّم که سوت و چشمه ی اشکم بی تو سرابه ، خونه ی عشقم بی تو خراب شادی ها بی تو مثل ِ حبابه ، سایه ی آهه نقش ِ بر آب سفر کردم که از یادم بری دیدم نمی شه آخه عشق ِِ یه عاشق با ندیدن کم نمی شه غم ِ دور از تو موندن یه بی بال و پرم کرد نرفت از یاد ِِ من عشق ، سفر عاشق ترم کرد هنوز پیش مرگتم من ، بمیرم تا نمیری خوشم با خاطراتم ، اینو از من نگیری دلم از ابر و بارون به جز اسم ِِِِِِ تو نشنید تو مهتاب ِِِ شبونه ، فققط چشمام تو رو دید نشو با من غریبه مثل ِِِ نا مهربون ها بلا گردون ِِِ چشمات زمین و آسمون ها می خوام برگردم امّا می ترسم بگی حرفی نداری بگی عشقی نمونده ، بری تنهام بذاری
نشستن
رََََستن
کورم