دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد
آشیان هر جا نهادم خانه صیاد شد
وقت مردن بر سر دار آمد و جلاد شد
زان نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
تا نیمه شب چشمم به یاد تو نخفته است
ای مایه ی امید من ، ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
بگذار تا ترانه ی من راز گو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم